انصاری: جذب خیرین در قزوین را ضعیف میبینم
سرتیپ محمد انصاری، از خیرین مدرسهساز، در گفتوگو با سایت مجمع استان قزوین، با اشاره به فعالیتهای خود، از برخی بیمهریها و ضعفها در جذب خیرین صحبت کرد.
سرتیپ خلبان جانباز محمد انصاری بعد از انقلاب از درجۀ سروانی به سرتیپ تمامی رسید و ۱۷ سال فرماندهی در هوانیروز برعهده داشت. ایشان فرماندهی را از پایگاههای کوچک شروع کرد و سه سال بعد به فرماندهی کل هوا نیروز کشور رسید. ایشان در سالهای بازنشستگی وارد فعالیت در زمینهٔ مدرسهسازی شد. ساخت دبیرستان پسرانهٔ محمد انصاری در روستای ابراهیم آباد، در شهرستان بوئین زهرا، از جمله فعالیتهای ایشان است. در این گفتوگو با او بهعنوان یک خیر صحبت کردهایم و با تجارب این خیر مدرسه ساز آشنا میشویم.
لطفاً از ورود و آغاز فعالیتتان در زمینهٔ مدرسهسازی بفرمایید.
-من بعد از بازنشستگی که سال ۱۳۷۵ بود، فکر کردم که یکی از فعالیتهایی که میتواند سرگرمم کند و هم لذت ببرم، مدرسهسازی است. نیروهای نظامی مشکلات عدیدهای دارند و توان چندانی برای مشارکت در مدرسهسازی ندارند. در ابتدا من پسرخالهای داشتم، زمانی که من در دفاع مقدس بودم، در خارج از ایران سکونت داشتند و برای امر خیرخواهانه، پول میفرستادند و درخواست داشتند که من هم کمکشان کنم. بهعلاوه مرحوم حاجآقا موحدی و برادران دیگر ایشان هم بودند. اینها تصمیم داشتند چیزی شبیه بیمارستان همدانیان اصفهان درست کنند و از طرفی چون خودشان در آن سالها در بیمارستان بستری بودند، نظرشان این بود که بیمارستان بسازند.
با مشورتی که با آقای دکتر شیبانی داشتم، به توجه به اینکه هر ده سال وضعیت کشور ما بهطور خاصی است، ایشان در آن زمان گفتند که موقع بیمارستان ساختن نیست و بیمارستانهای دولتی هم شرایط خوبی ندارد. از طرفی هم کمی تحقیق کردم و دیدم برخی سوابق بنیادها، سوابق خوبی نیست. من هم ۳ برادر را نشاندم و پیشنهاد دادم که مدرسه بسازند و آنها را به آقای بوربور، رئیس وقت نوسازی مدارس کشور سپردیم.
آنها هم شروع کردند چند مدرسه ساختند و مدارس خوبی هم بود، چند مدرسه در تهران به نام مادر و
یک کار مثبت دیگر که انجام دادیم و خودم راضی هستم این بود که مدرسه را رها نکردم، چون خودم سختی کشیده بودم، همواره سرزدم، با دانشآموزان و معلمها در اتباط بودم. مثلاً یک شب عید بود که خیاط بردم و پارچه در رنگهای مختلف تا برای هرکسی، هرطور که دوست دارد لباس بدوزند.
پدرشان ساختند، بعد دو نفر از ایشان فوت کردند و الان برادر بزرگتر در تبریز ساکن هستند که با او رفتو آمد دارم و حتی با شرایط جانبازی که دارم، به ایشان سر میزنم. ایشان در آنجا بسیاری چیزها ساخت و آخرین آن که افتتاح کردیم، بیمارستان ۶۵۰ تخت خوابی کودکان بود.
لطفاً در مورد فعالیتها و تجارب خودتان در حوزه مدرسهسازی توضیح بیشتری بفرمایید.
-من در تهران به دنیا آمدم، پدرم فوت کرده بود و ندیدمشان. پدربزرگ و مادربزرگم در روستای ابراهیمآباد قزوین بودند که در ۷ سالگی به آنجا رفتم و تا سال چهارم ابتدایی در مدرسه ای به نام عبیدزاکانی، در همانجا درس خواندم. در آن سالها، با آنکه روستا بود ولی مدرسهٔ دخترانه و پسرانه با هم بود. من هم بعدها بنا بر این تجربه، اگرچه توانایی مالی کمتری از اقوامی که مدرسه ساختند، داشتم اما یک دبیرستان شبانهروزی پسرانه با هماهنگی سازمان نوسازی مدارس، در آن روستا ساختم. با اینکه نمیخواستم نام خودم باشد، اما به اصرار آقای بوربور، به نام «دبیرستان سرتیپ محمد انصاری» نامیده شد.
یک کار مثبت دیگر که انجام دادیم و خودم راضی هستم این بود که مدرسه را رها نکردم، چون خودم سختی کشیده بودم، همواره سرزدم، با دانشآموزان و معلمها در اتباط بودم. مثلاً یک شب عید بود که خیاط بردم و پارچه در رنگهای مختلف تا برای هرکسی، هرطور که دوست دارد لباس بدوزند.
بعدها دیدم این روستا نه ورزشگاه دارد نه چیزی، آن زمان هم یک زمین کنار مدرسه گرفتیم و با کمک آقای جوانبخت، ریاست وقت نوسازی مدارس قزوین، که بسیار فرد شریف و مومنی بود، یک ورزشگاه مجهز و قشنگ آنجا درست کردیم که حتی شاید در شهرهای بزرگ هم مشابهش نباشد. روز افتتاحش هم در دولت قبل بود، من هم به خاطر شرایط جانبازی بیمارستان بودم ولی بههرصورت آنهم افتتاح شد و اکنون هم دانشآموزان استفاده میکنند و همچنین برخی روزها خانمها یا آقایان روستا.
چنین چیزی در روستاهای دوردست که زمین چندان گران نیست، ممکن است. هر خیری به جای دو مدرسه میتواند یکی از این باشگاهها درست کند که مجموعۀ کاملی ایجاد شود. بهعلاوه سه تا مغازه درست کردم که یکی از آنها را دارم تبدیل به کتابخانه میکنم.
شرایط خیرین در آن منطقه را چگونه میدانید؟ برای گسترش این فعالیتهای خیرخواهانه چه راهکارهایی پیشنهاد میکنید؟
– من در حال حاضر رفت و آمدم سخت است. دهیار آنجا در همان دبیرستان درس خوانده و الان دکتر شده است؛ ایشان دربارۀ خیرین آشنایی بهتری دارد. بهنظر من، ما ابتدا باید سیستم را درست کنیم تا یک فرد کاردان در شهری کار غیرمرتبط انجام ندهد و فرد غیرکاردان وزیر نشود. این مشکل را در همه جا داریم و حتی سیستم آموزش و پرورش و نوسازی هم مثل قبل نیست.
من بعد از دبیرستان پسرانه، میخواستم یک دبیرستان شبانه روزی دخترانه هم همانجا بسازم که از روستاهای دیگر بیایند اما اولین بیمهری را آموزش و پرورش بوئین زهرا داشتند. من با این شرایط جسمی، جلسه گذاشتم و حتی مالک زمین راضی بود زمین را بدهد و پشت دبیرستان، زمین آموزش و پرورش را بگیریم. بنا بود برای جابجایی زمین، فقط وزیر امضا کند، حتی راهش را پیدا کردیم و به معاون هم دادیم ولی دوسال است که در همین شرایط است. برخی مسئولان نه تنها خیر جذب نمیکنند، بلکه دفع هم میکنند.
لطفاً از چالشهای موجود در این مسیر بیشتر بفرمایید.
– برای مثال، فردی که چندین میلیون دلار پول آورده است و چندین و چند مدرسه هم ساختند، یک روز ما ایشان را به قزوین آوردیم، استاندار و مسئولان وقت، حتی آنقدر اهمیت ندادند که یک ناهار ایشان را مهمان کنند. من جذب خیرین در قزوین را ضعیف میبینم، برخی شهرها خیلی بیشتر به خیرین اهمیت میدهند و جذب میکنند.
الان دوسال گذشته است و من خودم درگیر این موضوع هستم و آموزش و پرورش بوئین زهرا و احتمالا قزوین هیچ کاری برای این امضا گرفتن نکردند. این وظیفۀ خیر نیست که در پی این کارها باشد، او باید هزینه کند و این گلهای است که من دارم. در ساخت آن مدرسه سازمان نوسازی کمک کرد و در این هم در بخشی از آن باید مشارکت کنند که کار انجام شود. بهرحال این مشکلات اداری همه جا هست و در قزوین هم هست.