مجمع خیرین مدرسه ساز استان قزوین

مریم جوادی فعال و خیر مدرسه ساز: هیچ دانش آموزی نباید به خاطر فقر، از درس خواندن محروم شود

سایت خیرین مدرسه ساز استان قزوین، در ادامۀ گفت و گو ها با خیرین مدرسه ساز استان، به سراغ خانم جوادی، خیر مدرسه ساز و فرزند و همسر یکی از خیرین مدرسه ساز رفته است که گفت و گوی کوتاهی از تجارب ایشان را در این رابطه می خوانیم.

0

مریم جوادی، از فرهنگیان بازنشسته و فعالین و مدرسه‌سازان در استان قزوین است. پدر و همسر ایشان مرحوم محسن جوادی و مرحوم میررضا میرمعزی نیز از خیرین مدرسه‌ساز در آستان قزوین بوده‌اند. آقای محسن جوادی دو مدرسه و آقای میرمعزی یک مدرسه برای دانش‌آموزان استان ساخته‌اند که خانم مریم جوادی هم، همواره در این مسیر فعالیت و همراهی نموده است. در زیر ایشان به تجارب و فعالیت‌های خود در امر مدرسه­‌سازی پرداخته است و به عنوان یک بانوی خیر از اهمیت نقش زنان در جامعه و زندگی خانوادگی خود صحبت کرده است.

لطفا خودتان را معرفی بفرمایید و از فعالیت‌هایتان در زمینه مدرسه سازی بگویید.
– من مریم جوادی هستم. خودم کاری برای شهرم به آن صورت نکرده ام ولی کارهایی که انجام شده است سه تا دبیرستان ساخته شده است. یکی به نام «مریم جوادی» در خیابان راه آهن که بالغ بر ۳۰ سال پیش ساخته شد و هنرستان «پروین مصلایی» است که حدود ۶ سال پیش ساخته شد. پدرم این دو مدرسه را به نام من و مادرم درست کرده­‌اند. پدرم برای افتتاح مدرسه پروین مصلایی در قید حیات نبودند و ما این مهم را بر عهده گرفتیم و با کمک مجمع خیرین مدرسه ساز این کار را انجام دادیم.
دبیرستان سوم را همسرم، به نام پدرش، «سید یعقوب میرمعزی»، برنامه ریزی کرد و من با ایشان همکاری کردم تا این اقدام انجام شود، که در سال ۱۳۹۹ افتتاح شد. ما چندان تأکیدی بر اینکه مدرسه کجا باشد یا نامش چه باشد نداریم، به خاطر شهرمان این کار را می­‌کنیم نه برای شهرت. پیشنهاد آقای جوانبخت این بود که در شهرک دانش کمبود مدرسه داریم و ما موافقت کردیم که در آن شهرک دبیرستان دوطبقۀ دوازده کلاسه ساختیم که وقتی همسرم قراردادش را امضا کرد، بعد از دو ماه فوت کردند. سپس مسئولیت این کار با من و فرزندانم بود. از ادارۀ نوسازی مدارس و افرادی مانند آقای افشار و آقای جوانبخت (مدیرکل وقت ادارۀ نوسازی) کمال تشکر را دارم. خیلی به ما محبت داشتند، چه زمان بیماری همسرم و چه بعد از فوت ایشان.
ادارۀ نوسازی مدارس، پس از فوت همسر من نگران چک­‌های مربوط به ساخت مدرسه بود که من اعلام کردم از این بابت نگرانی نداشته باشید و تا حدی که همسرم به شما قول داده است، هر لحظه که لازم باشد، من در خدمتم. خلاصه؛ دبیرستان ساخته و افتتاح شد ولی متوجه شدم علیرغم تابلواش، این دبیرستان را مدرسۀ ابتدایی کرده­‌اند. آقای ملک پور مسئول آموزش و پرورش ناحیه یک، خیلی اصرار داشتند که چون در این منطقه ابتدایی نداریم، اجازه دهیم این مدرسه ابتدایی شود. من هم فعلا حرفی نزده‌ام و این کار انجام شده است. گاهی چیزها آنطور که باید پیش نمی­‌رود، کاری هم نمی­‌شود کرد.

 

آیا تصمیم بر ادامه دادن این مسیر دارید؟

– بله، خود من هم تصمیم دارم در صورت موافقت مسئولان شهرداری، یک زمینی که در خیابان انصاری داریم، به نتیجه برسانم و به نام همسرم یک کتابخانه یا سالن ورزشی احداث کنم. چون همسر من تا سالی که فوت شد قهرمان پیشکسوتان شنای ایران بود. میخواهم این کار را انجام دهم.
من به امور فقط رسیدگی کرده‌ام و کار خاصی هم نکرده­‌ام و فرد به­‌خصوصی هم نیستم. مسئولین کنونی، آقای سعادتفر و آقای افشار هم خیلی به من لطف دارند که حرفی یا جلسه­‌ای باشد به من اطلاع می­‌دهند و اگر در توانم باشد، همکاری می­‌کنم.
 آقای سعادتفر به تازگی به من زنگ زدند و گفتند این شروع کار ساخت وتعمیری که برای مدارس انجام دادید آنقدر موثر بود که هرکس بازدید کرد، مشتاق بود کمک کند و این کار خیلی سریع پیش رفت. زنگ زده بود از من تشکر کند. من کاره­‌ای نیستم، فقط نظارت می‌­کنم و به این مکان­‌ها که پدرو همسرم ساختند رسیدگی می­‌کنند.
علت آغاز فعالیت در مسیر مدرسه­‌سازی چه بود؟
– علت این قضیه این بود که پدر من در جنوب شهر و فقر شدید بزرگ شده بود، چون نتوانسته بود به سبب فقر، علیرغم هوشی که داشت، ادامۀ تحصیل دهد؛ در حالیکه همه همکلاسی­‌هایش به دانشگاه رفتند، اعتقاد داشت هیچ دانش­‌آموزی نباید به خاطر فقر از درس خواندن محروم شود. همسر و پدرم هردو اعتقاد داشتند که باید در نقاط محروم شهر مدرسه بسازیم. من تا سال­‌های سال برای افتتاح مدرسه در آغاز سال تحصیلی به مدرسه مریم جوادی می­‌رفتم، پدرم چک می­‌دادند و من می­‌رفتم برای همان دانش­‌آموزان کم بضاعت هزینه می­کردم. بعدا مشکلاتی پیش آمد، البته نه از جانب ما، که دیگر این کار را ادامه ندادیم. اما خودم اول مهر چه در مدارسی که خودمان ساختیم، چه مدارسی که کم بضاعت باشند، کمک­‌هایی می­ کنم. چون خود من دبیر و فرهنگی بودم، می­دانم کدام مدارس مشکلات بیشتری دارند و همیشه هم اولویتم این بود که در مناطق پایین شهر کار کنم.
تجربه شما از ارتباط با مجمع خیرین مدرسه­‌ساز چگونه بوده است؟
– هنوز هم بسیاری از دانش­‌آموزانم را می­‌بینم، آنها مرا می­‌شناسند و به من می­‌گویند رفتار و صحبت­‌ها و حتی ظاهر شما به ما یاد داد همیشه می­توان موفق بود و زیر بار زور نرفت. من همیشه متفاوت بودم و ریا نکردم، به همین دلیل دانش­‌آموزان مرا باور داشتند. الان هم محیطی که سخنرانی باشد شرکت می­کنم ولی ظاهرم آنطور است که خودم می­‌خواهم. مسئولان نوسازی مدارس انسان­‌های خوب و شریفی هستند، حتی گاهی، بعد از یک مراسم، به من زنگ می­‌زنند و می­‌خواهند انتقادات خود را بگویم. من هم در جایی شرکت نمی­‌کنم که به خاطر یک لوح تقدیر حرفی بزنم که کسی خوشش بیاید. مسئولان این بخش هم، چه در مجمع خیرین مدرسه­‌ساز، مثل آقای مسعود رحمانی و چه در ادارۀ کل نوسازی مدارس، در این سال­‌ها که فعالیت کرده­‌ام، می­‌دانم افراد خوبی هستند و بسیار تلاش می­‌کنند.
الان دیگر سنم بالاتر رفته است و نمی­‌توانم در همۀ برنامه­‌ها شرکت کنم ولی محبت این افراد را فراموش نمی­‌کنم. آن زمان که همسر من بیمار شد، مدیرکل آموزش‌و پرورش آقای رحمانی بودند که دوبار به احوال­پرسی همسر من آمدند، در حالیکه او را نمی‌شناخت و فقط من را دو سه بار دیده بود. البته ایشان دیگر در این سمت نیست و با اینکه الان تهران است، گاهی جویای احوال من هستند.
تجربه شما به عنوان یک زن خیر و فعال در جامعه و همچنین یک مادر چگونه است؟
 – برای من در برخورد اجتماعی زن و مرد یکسان است اما الان می­‌بینم زنان گاهی جایگاه بالاتری دارند و کارهایی که از یک زن برمی­آید، بسیار مهم است. مثلاً یک زن می­‌تواند یک انسان به جامعه تحویل دهد. گاهی از من می­‌پرسند که چگونه سه فرزند موفق تربیت کرده­‌اید؟ یک پسر من دکتر است و الان در آمریکا است، دخترم فوق لیسانس زبان شناسی بود و الان در کانادا است که در تورنتو بسیار سرشناس است، الان استیجر شده است ولی بسیار موفق است. دختر بزرگم، مهشید میرمعزی که سال­ها آلمان زندگی کرد، الان قزوین است و مترجم برتر جهان شده است. او ۵۶ کتاب ترجمه کرده است که من همۀ کتاب­‌هایش را در کتابخانه دارم. دولت آلمان برای اولین بار امسال یک ایرانی و یک زن ایرانی را پس از ۵۹ سال، برندۀ جایزه فریدریش گوندولف کرده است. موقع بازگشت دخترم، همۀ انتشارات کشور به استقبالش آمدند، چون برترین هدیه را گرفت.
 هرسال دختر من را دعوت می­‌کردند برای نمایشگاه کتاب فرانکفورت و هزینه­‌اش را می­‌دادند ولی امسال به عنوان مهمان ویژه در افتتاحیه دعوتش کرده بودند که با حضور دو صدر اعظم برگزار شد. همه دوست داشتند ببینند که چه کسی است برندۀ این جایزه شده است و ایرانی است. همۀ مترجمان زبان آلمانی از کشورهای مختلف شرکت داشتند ولی دختر من انتخاب شد و این افتخار بزرگی است. ۲۰۰۰۰ یورو هم به دخترم هدیه دادند و در تهران هم چند انتشارات برایش جشن گرفتند.
شاید باورتان نشود ولی وقتی هنوز دخترم از آلمان نیامده بود، فروش کتاب­‌هایش بالا رفت و الان یکی از کتاب­‌هایش ۲۴ دفعه تجدید چاپ شده است. کتاب با تجدید چاپ ۸-۱۰ بار هم بسیار دارد. کتاب­‌های قطور از نویسندگان خوب آلمان ترجمه کرده است و چندبار هم از آنان دعوت کرده است و به ایران آمده اند.
من فرزندان موفقی دارم چون خودم کار اشتباهی در زندگی انجام ندادم و هیچ وقت از کسی نترسیدم و خیلی رک مقابل همۀ رئیس و روسا ایستادم و حرف دلم را زدم. اگر در جلسه­‌ای لازم باشد صحبتم را انجام می­‌دهم.
در پاسخ به اینکه چطور موفق باشیم، می­‌گویم من چیزی بلد نیستم ولی برای اینکه بچه­‌های ما خوب باشند، فقط می­‌گویم رفتارمان را خوب کنیم و کار غلط انجام ندهیم، آن‌وقت می­توانیم مطمئن باشیم که فرزندمان هم کار غلط انجام نمی­‌دهد. اگر منِ نوعی دروغ بگویم یا مال‌مردم‌خوری کنم، چطور انتظار داشته باشم که فرزندم این کار را نکند؟ هر پدر و مادری اگر می­‌خواهد فرزند خوبی داشته باشد با عملکرد خودش باید این کار را انجام دهد.
لطفا درباره ارتباطتان، در حال حاضر، با مدارسی که ساخته‌اید، بفرمایید.
-ارتباط چندانی ندارم ولی اگر نیازی باشد، خصوصاً مدرسۀ پروین مصلایی، انجام می­‌دهم برای مثال حیاطش را بعد از تحویل، درست کردیم، چند کامپیوتر خریدیم و چندبار در برنامه­‌هایشان شرکت کردم، به بچه­‌ها جایزه دادم و کمک مالی می­‌کردم البته یکی دو سالی هست که کمتر شده است. مدرسۀ شهرک دانش هم که تازه ساخته شده است و چندان نیازی به تعمیرات ندارد. اگر چیزی بخواهند و در حد توانم باشد خودم شخصاً انجام می­‌دهم. ما ۷ خواهر و برادر هستیم ولی آنها اعتقادی به این مسائل ندارند ولی من شخصاً حس می­کنم که وظیفه­‌ام است و این کار را دوست دارم. من عاشق این هستم که به مردم کمک کنم و کسی به من بگوید فلان جا نیاز به کمک هست، فورا اقدام می­‌کنم. الان اصلاً در این فکر نیستم که ببینم خانه و لباسم چه کم دارد و چرا فلان کیف و لباس مارک­‌‌‌دار را دستم نمی‌گیرم. اگر من یک کیف گران قیمت دستم بگیرم، احترام بیشتری برای من قائل هستند؟ اینطور نیست. افراد را از جایی به بعد به اسم می­‌شناسند نه به لباس.
روز اول آذر چهارمین سالمرگ همسرم بود. تمام افراد کوچه و محله از رفتگر، دست فروش و… با من ارتباط خوبی دارم و در این زمان هم همیشه به آنها کمک می­‌کنم، بسته­‌های غذایی می­‌دهم و من از نگاه محبت‌آمیز آنها کیف می­‌کنم. الان کار من این است.

 

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.